نادان، نامتعادل است
امام علی (ع) می فرماید: « لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا» همیشه جاهل یا افراطگر یا تفریط کننده است(نهج البلاغه، حکمت 70).اعتدال و میانه روى در شؤون مختلف زندگى، از صفات حمیده است که ناشى ازآگاهى و تفکر صحیح مى باشد. تندروى و زیاده روى و در طرف مقابل سستى وکندروى از صفات رذیله و ناشى از عدم آگاهى و نداشتن تفکر صحیح است.
ذلت نادانى
همچنین او می فرماید :« اذا ارذل الله عبدا حظر علیه العلم» (نهج البلاغه، حکمت 288) هر گاه خداوند بنده اى را به خاطر گناهانش پست شمارد، علم و دانش را از او منع مى کند. علامه مجلسى رحمه الله در توضیح مى گوید: « ای لم یوفقه لتحصیله» (بحارالانوار، ج 1، ص 196) او را موفق به تحصیل دانش نمى کند. مستفاد از آیات کریمه قرآن، این است که خداى تعالى، دل هایى را به دلیل کفر،نفاق، تجاوز و ستمکارى مهر مى زند، به طورى که دیگر از قبول و پذیرش حق محروم مى گردند. (اعراف (7) آیه 100، توبه (9) آیه 87، یونس (10) آیه 74، نحل (16) آیه 108، غافر (40) آیه 35)
سعد از امام باقرعلیه السلام روایت کرده که فرمودند: « ان القلوب اربعة: قلب فیه نفاق وایمان وقلب منکوس وقلب مطبوع وقلب ازهر اجرد. فقلت ما الازهر؟ قال: فیه کهیئة السراج فاما المطبوع فقلب المنافق واما الازهر فقلب المؤمن ان اعطاه شکر وان ابتلاه صبر واما المنکوس فقلب المشرک ثم قرا هذه الآیة «افمن یمشى مکبا على وجهه اهدى امن یمشى سویا على صراط مستقیم » فاما القلب الذی فیه ایمان و نفاق فهم قوم کانوابالطائف فان ادرک احدهم اجله نفاقه هلک وان ادرکه على ایمانه نجا» (اصول کافى، ج 2، ص 422، باب فى ظلمة قلب المنافق) ترجمه: همانا دل ها چهارگونه اند: دلى که در آن نفاق و ایمان است و دلى که وارونه است و دلى که مهرخورده و چرک و زنگار روى آن را پوشیده است و دلى که تابناک و پاکیزه است. عرض کردم: دل تابناک کدام است؟ فرمود: دلى که چون چراغى در آن است و اما دل مهرخورده، دل منافق است و امادل وارونه دل مشرک است. سپس این آیه را خواند: افمن یمشى مکبا على وجهه اهدى امن یمشى سویا على صراط مستقیم. (119) اما آن دلى که در آن ایمان و نفاق، هر دو هست دل مردمى است که درشهر طایف بودند، پس هر کدام در حال نفاق مرگش مى رسید هلاک بود، و اگر در حال ایمان اجلش مى رسید رستگار بود. علامه مجلسى رحمه الله در شرح «قوم کانوا بالطائف » مى گوید: « وذکرهم على التمثیل والمراد بهم الشاک ومن یتعبد الله على حرف» (مرآة العقول، ج 11، ص 260).